یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 10:19 :: نويسنده : roya
چون قطره اشکی از چشم من افتادی..افتادی اما کی توانم برمت از یاد؟؟ اما بی تو عمر من تا صبح فردا ![]()
پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, :: 22:11 :: نويسنده : roya
عابرانی که از کنارم می گذرند ![]()
چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : roya
دختري بود نابينا ![]()
جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 21:48 :: نويسنده : roya
تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ، ![]()
جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 21:46 :: نويسنده : roya
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش . ![]()
جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 1:20 :: نويسنده : roya
یعنی الان کجاست ![]()
سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, :: 17:25 :: نويسنده : roya
دلـت را بتـکان ... ![]()
دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 23:26 :: نويسنده : roya
آن چنان صبورانه عاشقت شدم و زیر درگاه خانهات، به انتظار گردش چشمانت نشستهام که نسیم هم حسودی میکند! پیدا که میشوی سرانگشتانم مست میشوند سبز میشوند من امشب پروانههایی را که از دریچههای بارانی چشمانت پرواز کردند، گردهم آوردم تا ببینند که من دیوانه تو هستم و چشم بسته کنار خیالت زندگی میکنم تو در وجودم میرویی آن چنانکه علفهای تازه در لابهلای سنگفرشهای مخروبهای میروید من میآیم تا تو را بر شانهام بگذارم و از میان سایههای غلیظ تنهایی و لحظه های عاجز زندگی بدون عشق و سراب خاطرهها و روزمرگی لرزان بیرون ببرم آخر میدانی جویباریست که به ابدیت میریزد همیشه و به هر شکلی به راه خود خواهد رفت چیزی توان توقف آن را ندارد عشق را میگویم عشق...
![]() ![]() |