aghushe eshgh
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید



نويسندگان
roya

آخرین مطالب


 
یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 18:32 :: نويسنده : roya

یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین پسری برخاست و پیش از اینكه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند،داستان كوتاهی تعریف كرد:یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپه رسیدند در جا میخكوب شدند.

یك قلاده ببر بزرگ،جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر ،تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر،جرات كوچكترین حركتی نداشتند.ببر،آرام به طرف آنان حركت كرد.همان لحظه مرد زیست شناس فریاد زنان فرار كرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان كه به اینجا رسید دانش آموزان شروع كردند به محكوم كردن آن مرد.

راوی پرسید:آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگیش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند از همسرش معذرت خواسته كه او را تنها گذاشته است!

راوی جواب داد:نه!آخرین حرف مرد این بود كه"عزیزم،تو بهترین مونسم بودی .از پسرمان خوب مواظبت كن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

قطره های بلورین اشك،صورت راوی را خیس كرده بود كه ادامه داد :همه ی زیست شناسان می دانند ببر فقط به كسی حمله می كند كه حركتی انجام می دهد یا فرار می كند .پدر من در آن لحظه ی وحشتناك ،با فداكردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود. 



نظرات شما عزیزان:

بهار
ساعت16:40---6 اسفند 1391
داستان جالبی بودپاسخ:مرسی از حضورت

فائق
ساعت14:36---1 اسفند 1391

اشکولی کردی چشمامونو دختر


از جنس سکوت
ساعت15:02---25 بهمن 1391
ولنتاین روز عشاق نیست ...روز تمومكسایی هست كه تو زندگیمون هستند و دوسشون داریم!!!ولنتاین مبارک...





────(♥)(♥)(♥)────(♥)(♥)(♥) _

──(♥)██████(♥)(♥)█████
پاسخ:مرسی عزیزم.ولنتاین توام مبارک:*


حباب
ساعت13:25---25 بهمن 1391
مرسی که سر زدی
با اسم وبم لینکم کن


سپیده
ساعت11:51---25 بهمن 1391
بــاید خندید٬



سیگــاری دود کرد ٬٬



و بعــد خــوابــید ..



هــمین




پاسخ:سلام آجی.خوفیییییییییییییی؟؟:*


سپیده
ساعت11:50---25 بهمن 1391
سلا عزیزم

خوبی اجی؟

خیلی خیلی داستان زیبا ولی غم انگیز بود !!!


ریحانه
ساعت17:49---24 بهمن 1391
من18ابان!

کدوم هادی؟!

هادیی که توی نته و همه دوسش دارن و سنگ صبور همس یا...؟!
پاسخ:نه من اصلا این هادی که میگیو نمیشناسم.یه هادی دیگه


mehrnush
ساعت13:55---24 بهمن 1391
سلام گلم خوبی؟

ببخش چند مدت نبودم عالیه پستتات
پاسخ:سلام آجی جونم.بوووووووووووووووووس


ساعت0:02---23 بهمن 1391
پاهایت را بگذار اینجا…

درست روی قلبم…

ببخش مرا …

چیز دیگری نداشتم که فرش قدومت کنم …

آهسته قدم بردار اینجا…

تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است...!!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: